داستان_کوتاه_پندآموز

ساخت وبلاگ
#حتما_بخونید مجلس میهمانی بود پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود ... اما وقتی ڪه بلند شد ، عصای خویش را برعکس بر زمین نهاد ... و چون دسته عصا بر زمین بود ، تعادل کامل نداشت ... دیگران فکر ڪردند که او چون پیر شده دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده ... به همین خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت : پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟! پیر مرد آرام و متین پاسخ داد : زیرا انتهایش خاکی است ، می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود . مواظب قضاوتهایمان باشیم ... چه زيبا گفتند : برای ڪسی ڪه میفهمد هیچ توضیحی لازم نیست و برای ڪسی ڪه نمیفهمد هر توضیحی اضافه است آنانکه می فهمند عذاب میکِشند و آنانکه نمیفهمند عذاب می دهند آزران وطن من...
ما را در سایت آزران وطن من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saadat52a بازدید : 119 تاريخ : دوشنبه 2 خرداد 1401 ساعت: 9:51