آزران وطن من

ساخت وبلاگ

✅روزي حضرت داوود از يك آبادي ميگذشت. پيرزني را ديد بر سر قبري زجه زنان. نالان و گريان. پرسيد: مادر چرا گريه مي كني؟ پيرزن گفت: فرزندم در اين سن كم از دنيا رفت. داوود گفت: مگر چند سال عمر كرد؟ پيرزن جواب داد:350 سال!! داوود گفت: مادر ناراحت نباش. پيرزن گفت: چرا؟ پيامبر فرمود: بعد از ما گروهي بدنيا مي آيند كه بيش از صد سال عمر نميكنند. پيرزن حالش دگرگون شد و از داوود پرسيد: آنها براي خودشان خانه هم ميسازند، آيا وقت خانه درست كردن دارند؟  حضرت داوود فرمود: بله آنها در اين فرصت كم با هم در   خانه سازي رقابت ميكنند. پيرزن تعجب كرد و گفت: اگر جاي آنها بودم تمام صد سال را به خوشی و خوشحال کردن دیگران ميپرداختم. آزران وطن من...ادامه مطلب
ما را در سایت آزران وطن من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saadat52a بازدید : 35 تاريخ : چهارشنبه 14 دی 1401 ساعت: 14:43

#حتما_بخونید مجلس میهمانی بود پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود ... اما وقتی ڪه بلند شد ، عصای خویش را برعکس بر زمین نهاد ... و چون دسته عصا بر زمین بود ، تعادل کامل نداشت ... دیگران فکر ڪردند که او چون پیر شده دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده ... به همین خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت : پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟! پیر مرد آرام و متین پاسخ داد : زیرا انتهایش خاکی است ، می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود . مواظب قضاوتهایمان باشیم ... چه زيبا گفتند : برای ڪسی ڪه میفهمد هیچ توضیحی لازم نیست و برای ڪسی ڪه نمیفهمد هر توضیحی اضافه است آنانکه می فهمند عذاب میکِشند و آنانکه نمیفهمند عذاب می دهند آزران وطن من...ادامه مطلب
ما را در سایت آزران وطن من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saadat52a بازدید : 119 تاريخ : دوشنبه 2 خرداد 1401 ساعت: 9:51

با سلام

روستاي زيباي آزران از بخش برزك ،شهرستان كاشان، مركز توليد بهترين عطر وگلاب عطري وعرقيات گياهي:

جهت تهيه وخريد ميتوانيد در اسرع وقت با گذاشتن پيام  بصورت حضوري محصول مورد نظرتان را خريداري نمائيد.

 

آزران وطن من...
ما را در سایت آزران وطن من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saadat52a بازدید : 116 تاريخ : يکشنبه 5 آبان 1398 ساعت: 22:31

سه برادر ، مردی را نزد حضرت علی علیه السلام آوردند و گفتند اين مرد پدرمان را کشته است.امام علی (علیه السلام) به آن مرد فرمودند: چرا او را کشتی؟آن مرد عرض کرد: من چوپان شتر و بز و ... هستم. يکی از شترهايم شروع به خوردن درختی از باغ پدر اينها کرد پدرشان شتر را با سنگ زد و شتر مُرد، و من هم همان سنگ را آزران وطن من...ادامه مطلب
ما را در سایت آزران وطن من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saadat52a بازدید : 129 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 0:05

چقدر این شعر زیباست:باران که شدى مپرس اين خانه ى کيست                 سقف حرم و مسجد و ميخانه يکيست                              باران که شدى، پياله ها را نشمار                                    جام و قدح و کاسه و پيمانه يکيست                                                 باران! تو که از پيش خدا آزران وطن من...ادامه مطلب
ما را در سایت آزران وطن من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saadat52a بازدید : 131 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 0:05

‍  کردم از عقل سؤالي ،                  که مگر ایمان چیست؟                         عقل بر گوش دلم گفت؛                               که ایمان ادب است،                                        آدمیزاد اگر                                             بی ادب است، آدم نیست،                                  آزران وطن من...ادامه مطلب
ما را در سایت آزران وطن من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saadat52a بازدید : 128 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 0:05

با سلام روی متن انگلیسی کلیک کنید وبعد گوش کنید خیلی جالبه
برچسب‌ها: امام رضا , ع

تاريخ : سه شنبه پنجم بهمن ۱۳۹۵ | 9:28 | نویسنده : عبدا... سعادت |

آزران وطن من...
ما را در سایت آزران وطن من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saadat52a بازدید : 118 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 0:05

همدیگر را یافتن ...
هنر نیست؛
هنر این است که...
همدیگر را گم نکنیم.
آدمهای ساده را بی هیچ دلیلی دوست دارم،
آدم هایی که خودشان هستند،
و نقش بازی نمی کنند.
موضوعات مرتبط: نکته ناب شنیدنی
برچسب‌ها: حرف حساب آزران وطن من...
ما را در سایت آزران وطن من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saadat52a بازدید : 122 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 0:05

-آرزوهای دختران یک مرد:گویند: مردی دو دختر داشت یکی را به یک کشاورز و دیگری را به یک کوزه گر شوهر داد.چندی بعد همسرش به او گفت : ای مرد سری به دخترانت بزن و احوال آنها را جویا بشو.مرد نیز اول به خانه کشاورز رفت و جویای احوال شد. دخترک گفت که زمین را شخم کرده و بذر پاشیده ایم اگر باران ببارد خیلی خوب آزران وطن من...ادامه مطلب
ما را در سایت آزران وطن من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saadat52a بازدید : 125 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 0:05

قضاوت ممنوع؛دعوا کن، ولی با کاغذت. اگر از کسی ناراحتی، یک کاغذ بردار و یک مداد، هرچه خواستی به او بگویی روی کاغذ بنویس. خواستی داد هم بکشی، تنها سایز کلماتت را بزرگ کن، نه صدایت را. آرام که شدی برگرد و کاغذت را نگاه کن. آنوقت خودت قضاوت کن. حالا می توانی تمام خشمِ نوشته هایت را با پاک کُنت پاک کنی، آزران وطن من...ادامه مطلب
ما را در سایت آزران وطن من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saadat52a بازدید : 125 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 0:05